خورشید تابان
علاوه بر آنچه از دلایل و شواهدی که برای اثبات وجود مقدّس حضرت رقیّه سلام الله علیها ذکر کردیم که قطرهای از دریا بود، خورشید فروزان مرقد مطهّر او و محبّت و عشقی است که از آن بزرگوار در سینهی مؤمنین و آزادههای جهان میجوشد. چه بسیار مردمانی که از دستان کوچک او حاجات بزرگی را از خداوند متعال دریافت کردهاند و چشم امیّد به بارگاه نورانیاش دوختهاند. حرم مطهّر حضرت رقیّه سلام الله علیها در طول اعصار مختلف زیارتگاه علما و بزرگان فراوانی بوده تا به جایی که برخی از ایشان در توسعه و تعمیر این مرقد و بارگاه همّت گماشتهاند. از باب نمونه به چند مورد اشاره میکنیم.
تشرّف شیخ بهایی به زیارت حضرت رقیّه سلام الله علیها
مرحوم شیخ بهایی در سال 1030 ق به زیارت آن حضرت رفته و عمارت سوّم آستانهی مقدّسه را تأسیس نمود و اشعاری را که منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است را در داخل گنبد، کتیبه کرد.
تشرّف ملّا صالح برغانی
مرحوم ملّا محمّد صالح برغانی که از علمای مشهور قرن سیزدهم بود، در بازگشت از سفر حج در حدود سال 1243 ق برای زیارت وارد شام شد. او پس از تحقیق و اطمینان از اینکه این همان محلّی است که خاندان عصمت و طهارت بهعنوان اسیر در آن منزل نمودند (محلّ شهادت حضرت رقیّه) خانههای جنوب آستانه را خرید و عمارت چهارم را بنا کرد.
تشرّف شیخ عبّاس قمی
یکی دیگر از کسانی که در سال 1358 ق در شام به زیارت قبر حضرت زینب سلام الله علیها و مرقد حضرت رقیّه علیها السّلام رفته است، مرحوم محدّث بزرگوار شیخ عبّاس قمی است.
تشرّف آیتالله میرزا جواد تبریزی
مرجع بزرگوار مرحوم آیتالله میرزا جواد تبریزی در سال 1381 ش بعد از بازگشت از لندن که برای مداوا رفته بودند، در شام به زیارت قبر حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت رقیّه علیها السّلام مشرّف شدند و به هنگام تشرّف به حرم حضرت رقیّه علیها السّلام مطالبی بیان نمودند که خلاصهی آن از قرار زیر است.
متن سخنان آیتالله تبریزی در حرم حضرت رقیّه سلام الله علیها
«یادگیری احکام شرعی و فراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست. شما میدانید که راجع به ثبوت موضوعات خارجی حدودی وجود دارد و در همه یا بیشتر آنها باید بیّنه اقامه گردد، ولی در پارهای از امور خارجی مجرّد شهرت آنها برای ثبوتشان کافی است و نیازی به اقامهی بیّنه یا چیز دیگری نیست. مثل آنکه کسی زمینی را بخرد و پس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است. از امام علیه السّلام در مورد حکم این مسئله سؤال شد. حضرت فرمودند: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است، خرید آن جایز نیست ... و همچنین مقابر. ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد و الآن کسی نباشد که دیده باشد فلان شخص در آن مکان دفن شده ولی بین مردم مشهور است که آن مکان محلّ دفن فلان شخص است. همین شهرت برای اثبات اینکه آنجا محلّ دفن فلان شخص می باشد، کافی است.
مزار کنونی حضرت رقیّه بنت الحسین علیهما السّلام در شام از اوّل مشهور بوده است. گویا حضرت امام حسین علیه السّلام نشانی از خود در شام به یادگار سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السّلام و حوادث آن بپردازند. این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتّی دختران خردسال نیز بودهاند. دفن حضرت رقیّه علیها السّلام در این مکان شهرت دارد و مشهور است و ما ملتزم به این شهرت هستیم. حضرت علیها السّلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم و باید احترام او را پاس داشت ...».
شهادت جانگداز حضرت رقیّه سلام الله علیها
کامل بهایی از کتاب حاویه نقل کرده است که: «زنان خاندان نبوّت، شهادت پدران را از فرزندان خردسال آنها پنهان میکردند و به آنها میگفتند: پدرانتان به سفر رفتهاند. وضعیت بر همین منوال بود تا اینکه یزید آنان را به خانهی خود آورد و حسین (علیه السّلام) دختر خردسالی داشت که چهارساله بود. شبی از خواب برخاست درحالیکه سخت آشفتهحال و پریشان بود. (گفتهاند نام این دختر رقیّه بوده است). گفت: پدرم کجاست که من اکنون او را دیدم.
وقتی زنها سخن او را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم گریه سر دادند. شیون برخاست و یزید -با شنیدن صدا- از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر شده است؟ اطرافیان او تحقیق کردند و ماجرا را برای او گفتند. یزید دستور داد که سر مطهّر پدرش را به نزد او بیاورند. سر مطهّر را آوردند و در دامن نازدانه نهادند. پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدرت. دل آن دختر از جای کنده شد و فریادی زد و بیمار شد و در همان روزها در دمشق از دنیا رفت».
علّامهی حائری (متوفّای 1384 ق) در کتاب معالی السّبطین مینویسد: در کتاب الایقاد تألیف سیّد جلیل ثقة الاسلام سیّد محمّد علی شاه عبدالعظیمی (متوفّای 1334 ق) دربارهی چگونگی شهادت حضرت رقیّه علیها السّلام مطالب مشروحی درجشده که خلاصهاش این است: «امام حسین علیه السّلام دختر کوچکی داشت که بسیار به او مهر میورزید و او نیز به پدر علاقهی فراوانی داشت. نام او رقیّه علیها السّلام بود و سه سال از عمرش میگذشت. این دختر همراه اسیران وارد شام شد و در آنجا شب و روز در فراق پدر میگریست. به او گفتند که پدرش به مسافرت رفته است. یکشب (در شام) پدرش را در خواب دید. وقتی از خواب بیدار شد، به یاد پدر بسیار ناله کرد و گریست و مکرّر میگفت: "ایتُونی بِوالِدی وَ قُرَّةَ عَینِی" پدرم و نور چشمم را نزد من بیاورید.
هر بار که حاضران میخواستند او را آرام کنند، گریه و اندوهش شدیدتر میشد و همهی اهل بیت علیهم السّلام را محزون و گریان میکرد. بهطوریکه آنها از شدّت ناراحتی، موهای خود را پریشان میکردند و با سوز و آه شدید میگریستند. صدای گریهی آنها به گوش یزید که در کاخ خود بود، رسید. از مأمورین پرسید: چه خبر است؟ یکی از حاضران به او گفت: دختر کوچک حسین (علیه السّلام) امشب پدرش حسین را در خواب دیده و از زمانی که بیدار شده، پدر را میطلبد و گریه و شیون میکند. یزید گفت: سر بریدهی پدرش را نزدش ببرید و پیش رویش بگذارید، تا آن را بنگرد و خاطرش آرام گیرد.
مأموران سر را در میان ظرفی نهادند و حولهای بر روی آن انداختند و آن را پوشاندند. سپس نزد رقیّه علیها السّلام آوردند و کنارش نهادند. رقیّه علیها السّلام گفت: این چیست؟ من پدرم را میخواهم، غذا نمیخواهم. مأموران گفتند: پدرت در اینجا است. رقیّه علیها السّلام با دستهای کوچکش حوله را برداشت و ناگاه سر بریدهای دید. پرسید: این سر کیست؟ گفتند: سر پدرت است. رقیّه سلام الله علیها سر را برداشت و به سینهاش چسباند. آنگاه با گریهی جانسوز خطاب به سر چنین گفت:
«یا ابتاه! مَن ذا الّذی خضّبک بدمائک؟» ای پدر! چه کسی تو را به خونت رنگین کرد؟
«یا ابتاه! مَن ذا الّذی قطع وریدَیک؟» ای پدر! چه کسی رگهای گردنت را برید؟
«یا ابتاه! مَن ذا الّذی ایتمنی علی صغر سنّی؟» بابا! چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟
«یا ابتاه! مَن للیتیم حتّی تکبر؟» بابا! دختر یتیم تو اینک به که پناه ببرد تا بزرگ شود؟
«یا ابتاه! مَن للنّساء الحاسرات؟» بابا! بانوان بدون پوشش چه کسی را دارند؟
«یا ابتاه! مَن للارامل المسبیات؟» بابا! زنان بیسروسامان و اسیر چه کسی را دارند؟
«یا ابتاه! مَن للعیون الباکیات؟» بابا! چشمهای گریان چه کسی را دارند؟
«یا ابتاه! مَن للضّایعات الغریبات؟» بابا! زنان رها شده و غریب چه کسی را دارند؟
«یا ابتاه! مَن للنّشور المنشورات؟» بابا! زنان مو پریشان چه کسی را دارند؟
«یا ابتاه! مَن بعدک؟ واخیبتا مِن بعدک، وا غربتاه!» بابا! بعد از تو چه کنیم؟ وای از روزگار بعد از تو! وای از غریبی!
«یا ابتاه! لیتنی لک الفداء.» بابا! کاش جانم فدایت میشد.
«یا ابتاه! لیتنی قبل هذا الیوم عمیاء.» بابا! کاش قبل از این روز نابینا بودم.
«یا ابتاه! لیتنی توسّدت التراب و لا اری شیبک مخضبا بالدّماء.» بابا! کاش سر بر خاک میکردم و محاسن تو را به خونت رنگین نمیدیدم.
سپس لبهایش را بر لبهای (مجروحِ) پدرش حسین علیه السّلام نهاد و آنچنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که از دنیا رفته است. صدای گریهی اهل بیت علیهم السّلام بلند و داغها و سوگها تازه شد. گریهی آنها چنان سوزناک بود که هر کس از اهل شام میشنید بیاختیار میگریست. در آن روز همهی زن و مرد اهل شام گریه کردند. یزید دستور داد بدن رقیّه سلام الله علیها را غسل دادند و کفن کردند و به خاک سپردند و برخی میگویند با همان لباس او را داخل قبر گذاردند.
ای ماه خونگرفته که امشب برآمدی/ نازم سرت به سر کشی از دختر آمدی
تو باغبان عشقی و از دشت لالهها/ در پیش یک چمن گل نیلوفر آمدی
دشمن گرفته کلبهی ما را ز چار سو/ ای دلنواز من ز کدامین درآمدی
راضی بهزحمت تو نبودم که اینچنین/ بر دیدن رقیه خود با سرآمدی
جان منی که بر لب من آمدی پدر/ عمر منی که گوشهی ویران سرآمدی
بارگاه رقیّه سلام الله علیها
مدفن حضرت رقیّه سلام الله علیها نازدانه ی امام حسین علیه السّلام در شهر دمشق و در شمال شرقی مسجد مشهور اموی به فاصلهی حدود سیصد متر واقعشده و یکی از زیارتگاههای مشهور شیعیان جهان است. در سال 61 هجری که حضرت رقیّه علیها السّلام در آنجا به شهادت رسید، آنجا خرابهای بیش نبود که اهل بیت علیهم السّلام را بهقصد اهانت در آن جایداده بودند. امّا شهادت دختر کوچک و مظلومه ی سیّدالشّهدا علیه السّلام هرگز فراموش نشد و در محل دفن آن نازدانه مقبرهای ساخته شد که سالهاست محلّ زیارت و ملجأ و پناه بسیاری از عاشقان و ارادتمندان آن بزرگوار است.
امّا در مقابل از کاخ باشکوه و عظیم بنی امیّه و قدرت و شوکت آنان جز خرابهای باقی نمانده است و همیشه یاد آنها قرین لعن و نفرین است. خدای متعال در وصف گروه حق و باطل چنین مثال میزند: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ». خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانهای بهاندازهی آنها سيلابى جارى شد، سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد و از آنچه (در کورهها،) براى به دست آوردن زینتآلات يا وسايل زندگى، آتش روى آن روشن میکنند نيز کفهایی مانند آن به وجود میآید- خداوند، حقّ و باطل را چنين مثل میزند!- امّا کفها به بيرون پرتاب میشوند، ولى آنچه به مردم سود میرساند [آب يا فلز خالص] در زمين میماند خداوند اینچنین مثال میزند. (سورهی رعد/ آیهی17[ترجمه مکارم]).
امروز شیربچّههای حیدر کرّار و فرزندان مکتب عاشورا با نام مدافعین حرم، با افتخار جان خود را به کف دست گرفته، در مقابل لشکر یزیدیان زمان و در دفاع از حریم نازدانهی اباعبدالله علیه السّلام جانفشانی میکنند. «طوبی لهم و حسن مآب».
زائرین قبر من این شام عبرتخانه است/ مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرانه است
دختری بودم سهساله بسته بر بند ستم/ مرغ بیبال و پری را این قفس کاشانه است
بود سلطانی ستمگر صاحب قدرت یزید/ فخر میکرد او که مستم بر کفم پیمانه است
تکیه میزد او به تخت سلطنت با کبر و وجد/ این تکبر ظالمان را عادت روزانه است
داشت او کاخی مجلّل، دستگاهی باشکوه/ خود چو مردی کز غرور سلطنت دیوانه است
من به دیوار خرابه مینهادم روی خود/ زان همیشه روسفیدم شهرتم شاهانه است
داشتم من بستری از خاک و بالینی زخشت/ همچو مرغی کو بسا محروم ز آب و دانه است
بر تن رنجور من شد کهنه پیراهن کفن/ پرشکسته بلبلی را این خرابه لانه است
محو شد آثار او پاینده شد آثار من/ ذلّت او عزّت من هر دو جاودانه است
کهنمویی چشم عبرت باز کن بیدار شو/ آشنا هر کس نشد بر سرّ حق بیگانه است
پینوشت:
برگرفته از کتابهای:مصائب الاولیاء ج1 ص593/ سرگذشت جانسوز حضرت رقیّه ع (محمّدی اشتهاردی)/ اشکهای رقیّه سلام الله علیها (سیّد جلال حسینی)/ ریحانه کربلا (عبدالحسین نیشابوری).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده